ایران آفتاب
گفت: کروبی به خاطر این که ماموران امنیتی از حضور همسر دو تن از شهدای دفاع مقدس در خانه وی جلوگیری نکرده اند به شدت عصبانی است و آن را اهانت به خود دانسته است!
گفتم: چرا؟! آنها که برای دست مریزاد! به کروبی و حمایت از وی به خاطر همکاری با دشمنان امام و انقلاب به خانه کروبی رفته و با استقبال شیخ اصلاحات هم روبرو شده بودند.
گفت: کروبی می گوید وقتی از ملاقات آنها با موسوی ممانعت می شود ولی از ملاقات آنان با وی جلوگیری نمی شود، معنایش این است که من برای مسئولان امنیتی اهمیتی ندارم! وگرنه باید از ملاقات آنها با من هم جلوگیری می کردند!
گفتم: تواضع شیخ اصلاحات را ببین!
گفت: چند ماه پیش هم که عده ای به دیوار خانه کروبی رنگ پاشیده بودند، موسوی به شدت عصبانی شده و به اطرافیان خود گفته بود چرا به دیوار خانه ما رنگ نپاشیده اند! این کار نشان می دهد که مرا بی اهمیت تر از کروبی می دانند! و این کار را توطئه کروبی دانسته بود!
گفتم: توی کوپه قطار یکی از مسافران پنجره را بست و گفت اگر پنجره باز باشد از سرما می میرم، یکی دیگر از مسافران با عصبانیت پنجره را باز کرد و گفت اگر بسته باشد از گرما می میرم و کارشان به دعوا کشید، رئیس قطار وارد ماجرا شد و گفت؛ نیم ساعت پنجره باز باشد تا این یکی از سرما بمیرد، نیم ساعت هم بسته باشد تا آن یکی از گرما بمیرد و بعد خود مسافران هر جور دلشان خواست عمل کنند!